رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

21 ماهگی

عزیز مامان .... میبالم به داشتنت...و برای تک تک ثانیه ها خدا را شاکرم و ازخدا می خواهم همیشه محافظ خودت و نگاهت باشد...این روزها مال توست رشد کن اندیشه کن گام بردار بخند بازی کن کودکیت رابساز با همه توانت.......آینده در دستان کوچک توست...عمرم...من روزهای پر از موفقیت ها ی رنگارنگ تو را میبینم همین نزدیکی هاست... همین حوالی!   بزرگمرد کوچک خونه ما               ماهه شدنت مبارک کلی عکس تازه داریم انشالاه در اولین فرصت میام و این پست رو تکمیل میکنم.   (برداشت از وبلاگ سایمان جون) ...
22 اسفند 1393

اتفاقات بهمن و اسفند 93

مامان تنبل رهام باز با کلی تاخیر و عذرخواهی اومده پیش دوستای گل و آقاپسری تا از ماجراها و خبرهای جدید بنویسه. اول ازهمه بذار ازخودت و کارها و شیطنات بگم که خیلی وقته چیزی ننوشتم. شیطونی و بازیگوشیت که چیز بدیهی هم است نه تنها کم نشده بلکه روز به روز داره شدت پیدا میکنه.خیلی شیرین تر از قبل شدی میتونم بگم شدی عسللللل.کلمه های آبابا,گل(بیا),سو(آب),بل(بله),گه دی(اومد),دو(دوغ),اوتو(اتو) به دایره لغاتت اضافه شده .البته تا جایی که یادم اومد نوشتم.خداروشکر داری راه میفتی تو صحبت کردن.درسته تصمیم کبری گرفته بودم سر از شیرگرفتنت اما دلم طاقت نیاورد و هنوز روند می می خوردن ادامه دارد خودت که خیلی همراهی میکردی و اصلا در طول روز یادت نمیفته ...
13 اسفند 1393
1